خوش گلميسيز ...
آذربايجان ياتمييب ...
یکشنبه 27 مرداد 1392 :: نويسنده : سعيد
+0 به يه ن

نقده جنگي ,آذربايجاندا كورد مسئله سي


جنگ نقده:بدون شك غرب آذربايجان (جنوبي) در طول تاريخ معاصر بخاطر عواملي همچون ژئوپولوتيك خاص، مهاجرت و متعاقبا برهم خوردن تركيب جمعيتي آن، تضاد مذهبي، دخالت كشورهاي خارجي و تضاد منافع آنها، قدمت كهن تاريخي، منابع سرشار خدادادي، سياستهاي استعماري و زياده خواهانه اتخاذ و اجرا شده (بين المللي، دولتي، قومي) در اين منطقه همواره يكي از كانونهاي تنش، بحران و منازعات و كشمكشهاي بين قومي بوده است.
حافظه تاريخي مردمان اين ديار هنوز ايام و روزهاي سخت و سياه و خونين دوران شيخ عبيدالله شمزيناني، سيميتقو، جيلوها و ارامنه و نيز حوادث تلخ و خونين بدو و بعد از انقلاب 57 را فراموش نكرده و بياد دارد كه چگونه هزاران تن از كودكان و زنان و مردان بيگناه و مظلوم ترك غرب آذربايجان قرباني زياده خواهي ها و طمعكاري ها و ددمنشيهاي انسان نمايان حيوان صفت شدند كه بي هيچ ابايي براي رسيدن به اهداف شوم و خيالي و بيگانه پرست خود از هيچ جنايتي و خيانتي فروگذاري ننموده و ضمن ايجاد وحشت و ناامني در منطقه باعث كشتار بي رحمانه بي گناهان و بي خانماني و مهاجرت هاي اجباري و تحميل صدمات جبران ناپذير مادي-معنوي مردمان اين خطه شدند هرچند كه در نهايت همگي با خفت و خواري تمام مغلوب ملت دلير آذربايجان شدند.
در بررسي تحولات سياسي معاصر غرب آذربايجان مشخص ميشود "اكراد" بعنوان يكي از اقليتهاي مستعد ساكن منطقه، همواره يك پاي ثابت مناقشات و منازعات و جنگهاي بين قومي بوده اند. رهبران كردي معمولا با بكاربستن سياستهاي غلط و عموما قهر آميز و مسلحانه و نيز تعميم دادن مشكلاتشان با حاكميت به مردمان بي دفاع ترك غرب آذربايجان موجبات بحرانها و كشتارهاي زيادي گشته اند.
روند امروز جهاني و منطقه ايي و مخصوصا جريانات كشور عراق و تاثير آن بر كردهاي ايران و تلاشهاي مرموزانه و سوال برانگيز گروههاي افراطي آنها در منطقه غرب آذربايجان، ما را بر آن داشت تا در اين مقال با مروري هرچند مختصر به فجايع و آشوبهاي مهم كردي كه در منطقه غرب آذربايجان رخ داده و لطمات زيادي را نيز بر اين منطقه وارد نموده اند آشنا شده و اقدامات لازمه را انجام دهيم. ما در اين مقال خواهيم كوشيد با استناد به منابع موثق تاريخي و منابعي كه بيشترشان بدست خود كردها نگارش يافته اند و نيز با اتكا به ديگر منابع و علوم انساني با قضيه بصورت علمي و مستند برخورد نماييم
غرب آذربايجان و حوادث بعد از انقلاب 57:

پس از اعدام قاضي محمد كردها در كمتر جنبشي شركت نمودند. آنان حدود سي دهه را در انفعال و انزواي سياسي سپري كردند. هر چند كه احزاب"كومله" و"دموكرات" با نفوذ و قدرت يافتن "حزب توده" تحت تاثير افكار سوسياليستي اين حزب قرار گرفتند و نيز حمايت "حزب بعث عراق" را كسب كردند ولي آنچه مسلم است اينكه فعاليتهاي آنان تنها به برگزاري ميتينگها و نشستهاي حزبي و چند درگيري پراكنده مسلحانه محدود ميشد و درواقع اين برهه را ميتوان دوران بازسازي و تقويت احزاب كردي فوق الذكر دانست.
اين احزاب تنها چند روز پس از پيروزي انقلاب 57، همانند انبار باروتي كه ساليان سال آماده انفجار بوده و تنها منتظر جرقه ايي و مترصد فرصتي بوده باشند، منفجر شدند. با توجه به وضعيت فوق العاده كشور در آن مقطع زماني و خصوصا وضعيت منطقه حساس غرب آذربايجان، (كه حالا اكراد با سياستهاي يك سده اخير خود توانسته بودند تركيب جمعيتي چندين شهر ترك نشين را به نفع خود تغيير دهند) مسلح بودن اكراد و تكرار ادعاهاي واهي ارضي خود در غرب آذربايجان، يكبار ديگر اين منطقه ملتهب شده و كشت و كشتار و ناامني دوباره منطقه را فرا گرفت.
در اينجا ذكر اين نكته ضروريست كه برخي گروههاي افراطي و مسلح كردي با استفاده از فرصت پيش آمده با تقويت روحيه "خشونت قومي" و تحريك احساسات ملي اكراد، بدنبال تحقق روياها و آرزوهاي ديرينه خود بودند.
حزب دموكرات كردستان كه اساسا حزبي ماركسيستي و لنينيستي بود، پس از انقلاب 57 بعنوان حزب سوسيال دموكرات با سياستهاي شديدا ملي گرايانه و روشي مسلحانه كه به كمتر از خودمختاري كردستان راضي نبود، به رهبري "دكتر عبدالرحمان قاسملو" وارد صحنه شد. در اين هنگام حزب زحمتكشان كردستان (كومله) نيز با افكار چپي و مائوئيستي كه البته از ضعف ايدئولوژيك رنج ميبرد و خود را پيشاهنگ پرولتارياي كردستان مي دانست، با خط مشي مسلحانه وارد جريانات سياسي منطقه گرديد. زمانيكه تنها 8 روز از عمر انقلاب 57 گذشته بود، در 30 بهمن 1357 اكراد پادگان مهاباد را غارت كردند. "غني بلوريان" از اعضايي كه بدليل اختلاف با خط مشي حزب دموكرات در سال 1359 به همراه گروه 7 نفري از اين حزب جدا شدند در خاطراتش مي نويسد: ((دكتر قاسملو لحظه به لحظه با اشخاص مختلفي تماس مي گرفت و نقشه اشغال پادگان را ميكشيد. نامبرده در اين خصوص چيزي به من نمي گفت. من از كانال ديگري از كارهايش مطلع بودم. به او خبر دادم قبل از اينكه اتفاقي بيفتد بهتر است ما كردها در برابر دولت موقت بازرگان كاري نكنيم. اگر تو بر اين امر اصرار داري كه مساله كرد بايد از طريق صلح آميز حل شود، لازم است از اين طريق حركت كنيم. نامبرده گفت: "آنجا (پادگان مهاباد) مركز شر است بايد جمع آوري گردد." بلوريان مي نويسد پاسخ دادم: اين حرف شما با تفكرات حزب مغايرت دارد اگر ما به صلح ايمان داريم و ميخواهيم از طريق مسالمت آميز مساله كرد را حل كنيم، نبايد كاري كنيم كه براي خود مشكل درست كنيم. غني بلوريان مي نويسد: روز 30 بهمن ساعت 20/11 همانروز پادگان مهاباد خلع سلاح شد.)) (24)
اهميت نوشته هاي بلوريان از اين جهت است كه چهره واقعي قاسملو و اهداف حقيقي حزب را روشنتر مي نماياند. قاسملو در آن مقطع زماني حساس منطقه، رفتاري متجاوزكارانه از خود نشان داد و پادگان مهاباد را ريشه شر ميداند. در واقع او چون هدفش استيلا بر كردستان و غرب آذربايجان بود، پادگان مهاباد سدي محكم در برابر خواسته وي و حزب تروريستي مطبوعه اش محسوب مي شد همچنين امكان مسلح تر شدن اعضاي حزب را ممكن مي ساخت. در واقع خلع سلاح پادگان مهاباد مقدمه ايي بود براي جريانات خونين پاوه، سنندج، سقز، پادگان جلديان، جنگ نقده و ... كه البته ذكر همه آنها در حوصله اين مقال نمي گنجد و در اينجا تنها به جنگ نقده خواهيم پرداخت.
پس از جريانات پادگان مهاباد و درست يكماه پس از انقلاب 57، قاسملو خواست و اهداف دموكرات را چنين بيان ميكند: ((خلق كرد فقط خودمختاري ميخواهد.)) (25) هرچند سخن وي مسلما شامل همه مردم كرد نمي شد، اما مساله مهم اينست كه او در اينجا از خلق كرد صحبت مي كند ولي بعدا اين خود مختاري طلبي را كه اصولا بايد از حاكميت طلب نمايد با ريختن خون مردم بيگناه و مظلوم تورك شيعه شهرهاي نقده، خانا و ... و تلاش جهت ضميمه نمودن مناطق ترك نشين به جغرافياي كردستان دنبال مي نمايد و منطقه را با چالشي عظيم و خطرناك مواجه مي سازد. حال اگر در آنزمان قاسملو خودمختاري مي خواست بايد آنرا از حاكميت ايران طلب ميكرد ولي در ادامه خواهيم ديد كه وي و يارانش با ايجاد وحشت در غرب آذربايجان و ريختن خون توركها كه خود بزرگترين قرباني در بعد مسائل ملي در ايران هستند بدنبال خواسته هاي خود بودند و اين همان اشتباه بزرگي بود كه نهايتا به شكست دموكرات در غرب آذربايجان انجاميد و حتي لطمات جبران ناپذيري را بر ديگر گروههاي غير نظامي هويت گراي آنروز آذربايجان و اعراب و توركمنها وارد ساخت. شايان ذكر است در آن مقطع زماني علاوه بر قاسملو كه رهبر ملي بخشي از كردها بود، شيخ عزالدين حسيني (امام جمعه وقت مهاباد) نيز رهبري مذهبي اكراد را در اختيار داشت كه با هماهنگي همديگر فتيله هاي جنگ قومي – مذهبي در منطقه را روشن نموده بودند و علنا ادعاهاي ارضي خود بر نواحي غرب آذربايجان را اعلام ميداشتند و كينه هايي ايندو ملت را فزونتر ميكردند، امري كه بيشترين منفعت آنرا شووينيستهاي نژادپرست فارس بردند.

جنگ نقده:

پس از اينكه اكراد پادگان مهاباد را خلع سلاح نمودند و پس از سازماندهي، با لشكري كاملا مسلح كه تعدادشان بيست هزار تن يا حتي بيشتر عنوان شده، جهت برگزاري ميتينگ حزبي راه نقده را در پيش گرفتند! نقده ايي كه تنها يك پنجم آنرا كردها تشكيل ميدادند. حال چرا نقده محل برگزاري ميتينگ انتخاب شده بود، سوالي مهم و تعيين كننده است. آنها در راستاي تحقق استقلال كردستان عمل مي كردند اما كردستاني كه مد نظرشان بود رويايي و تخيلي بنظر ميرسيد. بدينگونه كه آنان همانند شيخ عبيدالله و سيميتقو و ... دچار اشتباه شديد استراتژيك شده بودند و بدون عبرت گرفتن از گذشته، بازهم با روشي مسلحانه و زورگويانه ادعاهاي كذايي ارضي خود را بر غرب آذربايجان و شهرها و روستاهاي ترك نشين عنوان نموده بودند لذا به گفته "چمران" ((نقده دروازه آذربايجان است و براي وصول به اشنويه، جلديان و پيرانشهر حياتي است و براي نفوذ به آذربايجان، سيطره بر نقده ضروري بود.)) (26) با اين اوصاف دليل حمله به نقده مشخص ميشود.
در جريان ورود اكراد مسلح به نقده، تركها كه به نيات پليد و روحيات طمع كارانه اكراد افراطي آگاه بودند جهت جلوگيري از ايجاد حساسيت و تنش و خونريزي سعي در متقاعد ساختن سران حزب جهت برگزاري ميتينگ در نقطه ايي ديگر مي نمايند. "ابريشمي" در كتاب "مساله كرد در خاورميانه" مي نويسد: ((برخي از آدمهاي محترم و روحانيون ترك آمدند پا در مياني كردند، با دفتر حزب تماس گرفتند (بعدها بلوريان مطلب را تاييد ميكند) بلكه اين مراسم مسلحانه برگزار نشود. كما اينكه بلوريان تاييد مي كند و مي نويسد: تركهاي نقده نامه ايي به حزب مي نويسند و مي گويند تركهاي نقده از اين اقدام شما ناراضي اند و نمي خواهند شما به صورت مسلحانه اقدام به برگزاري مراسم بكنيد و پيشنهاد مي كنند كه اين مراسم در كنار شهر برگزار شود.)) (27)
اما اين اقدام مردم شهر بي فايده بود و حتي "قاسملو" و "ملا صلاح" (روحاني وقت اكراد سولدوز) در تماس با ريش سفيدان شهر، تخليه و تسليم شهر را خواستار مي شوند! كه البته با پاسخهاي قاطع و شجاعانه ريش سفيدان شهر مواجه مي شوند. بهرروي كردها وارد نقده شده و در استاديوم ورزشي شهر جمع ميگردند. در اين هنگام با شليك گلوله ايي، 20000 كرد تا دندان مسلح به خيابانهاي شهر ريخته و شروع به شليك بطرف مردم بيگناه و كشتار آنان مينمايند. مردم بي دفاع ولي غيرتمند و جسور نقده بجاي فرار و تسليم شهر به لشكر ياغيان كرد، با معدود اسلحه هايي كه در اختيار داشتند از خود و خانواده و ناموس شخصي و ملي شان و وطن خود دفاع مي كنند. مردم شهر با در اختيار گرفتن "قالا باشي" (تپه ايي در وسط شهر) و بام ساختمانهاي خيابان امام بر شهر مسلط ميشوند و تعداد كثيري از ياغيان كرد كشته ميشوند اما كثرت اكراد مسلح و قلت سلاح در بين تركها باعث ميشود كه تعداد زيادي از زنان و كودكان و مردم بيگناه و مظلوم نقده قرباني آرزوهاي تخيلي اكراد افراطي شده و در خون خود بغلطند. بهمين جهت پس از 3 روز از شروع جنگ، مجاهد دلاور و نستوه آذربايجان "حجت الاسلام حسني" پس از دادن يك اطلاعيه راديويي و دعوت از مردم جهت دفع فتنه اكراد، بهمراه نيروهاي مردمي وارد نقده ميشوند و پس از 4 روز جنگ خونين و كشته شدن تعداد زيادي از مردم و نيز اكراد متجاوز، اكراد بازهم بنا بر سنت ديرينه شان فراري شده و سپاه عظيم آنها با شكست مفتضحانه و حقيرانه خود براي چندي متلاشي ميشود.
در خصوص جنايات اسفناك دموكراتها در آن يك هفته "حسني" ميگويد: ((فرداي آنروز ظهر بود كه من از دو خانه ديدن كردم كه در يكي از آنها يازده نفر را سر بريده بودند كه از ديدن آنها خيلي نارحت شدم. مثلا سر دخترك 3 ساله ايي را بريده بودند و با سه سيخ به سينه مادر 23 ساله اش چسبانده بودند. پيرمرد و پيرزن هم بين آنها بود. 22 نفر ديگر را هم در جايي ديگر با طناب اعدام كرده بودند. در خانه ايي ديگر جواني را با تبر قطعه – قطعه كرده بودند. عاملين اين جنايتها كساني بودند كه ادعاي دموكرات بودن داشتند.)) (28)
بهر حال اكراد افراطي اينبار نيز اشتباه بزرگي را مرتكب شدند. آنان با قتل عام و كشتار مردم بي دفاع تفكرات و ايده هاي شوم خود را بيش از پيش نمايانتر ساختند. جنگ نقده با مقاومت دليرانه شهر و نيروهاي كمكي، باتلاقي شد براي اكرادي كه در اصل تماميت ارضي ايران و قسمتهاي غربي آذربايجان را مورد هدف قرار داده بودند، هرچند كه دفع اين فتنه براي مردم دلاور خطه سولدوز هزينه ها و تلفات سنگيني را در بر داشت.
حادثه دوم در نقده زماني رخ داد كه جوانمردان اهل نقده به فرماندهي شهيد گرانقدر "سيد جعفر طاهري" (فرمانده وقت جونمردان نقده) جهت دفاع و حفاظت از پادگان جلديان در برابر تهاجم و غارت اكراد مامور حفاظت از آنجا شده بودند. گروه 18 نفره از اين سربازان دلير آذربايجان در يكي از روزها كه از جلديان به نقده بازميگشتند، در حوالي روستاي كردنشين"قارنا" مورد حمله غير منتظره اكراد واقع شدند و اكراد همه آنها را قتل عام و شهيد كردند تنها يكنفر از آنان بنام(خ-پ) زخمي شده و خود را به نقده رسانيد و مردم شهر را از جنايت صورت گرفته مطلع نمود. گروههايي از مردم شهر به محل فاجعه عزيمت كردند و با ديدن اجساد جوانان صادق و پاك خود كه گناهي جز دفاع از خاك مقدس وطن نداشتند، به عاملان اين جنايت حمله نموده و آنها را به سزاي عمل خود رساندند. متاسفانه مساله قارنا از جانب اكراد افراطي بصورتي تحريف شده و يكطرفه بيان ميشود، يعني آنان فقط قسمت دوم اين فاجعه يعني حمله گروههاي از مردم به قارنا را مورد توجه قرار ميدهند و قسمت اول و اصلي چنين فاجعه ايي يعني به شهادت رساندن 17 تن از جوانان رشيد نقده بوسيله اكراد را كه دليل حمله مردم به قارنا بود را اصلا بزبان نمي آورند! البته در مساله قارنا بايد خيلي از مسائل را در نظر داشت، مخصوصا اينكه مگر نه اين بود كه ناامني و كشتار جاري در منطقه حاصل تلاشهاي اكراد جهت استقلال كردستان و تجزيه آذربايجان و ضميمه نمودن اراضي غربي آن بخاك تخيلي كردستان بزرگ بود و مردم تورك نيز هميشه در اين جريانات در حالت و موضعي دفاعي قرار داشتند و طبيعتا در مقابل متجاوز، از خانه و كاشانه و سرزمين آبا و اجدادي و ناموس خود دفاع ميكردند؟
بهرصورت حمله به نقده و اشتباه صورت گرفته توسط اكثريت قريب به اتفاق رهبران سياسي كردها مورد پذيرش ميباشد. ((بعدها"عبدالله حسن زاده" دبيركل وقت حزب دموكرات در جلد اول كتاب "نيم قرن مبارزه" بيان ميكند كه در فاجعه نقده، رهبران حزب سهل انگاري كردند و در دام خطرناكي افتادند.)) (29)
اما پس از سركوب فتنه اكراد در نقده، آندسته از اكراد ساكن نقده كه فراري شده بودند به شهر بازميگردند. مردم نقده آنان را پذيرفته و چشم خود را به خيانتها، كشتارها و غارتهاي صورت گرفته مي بندند!!! و سياستي كه متضمن امنيت منطقه باشد را اتخاذ ميكنند. هرچند كه كردها هيچگاه چنين سياستي را در شهرهاي ديگر همانند "خانا" (پيرانشهر فعلي) پيشه خود نكردند بگونه ايي كه خيل عظيمي از توركهاي ساكن آنجا كه اموالشان بوسيله اكراد غارت شده بود و جانشان نيز در معرض خطر بود به شهرهاي ديگر مهاجرت اجباري نمودند ولي آنان هيچگاه اجازه بازگشت به شهر و ديار خود را نيافتند و تركيب جمعيتي خانا تغيير بزرگ و كاملا محسوسي نمود و شمار اكراد آن شهر بطور چشمگيري فزوني يافت.
پس از جنگ نقده و جريانات شهرهاي كردنشين استان كردستان كه البته در حوصله اين مقال نمي گنجد، و با توجه به شروع جنگ تحميلي و تشكيل قرارگاه حمزه سيدالشهداء ((در سال 1360 پايگاههاي اصلي حزب دموكرات به خاك عراق منتقل شد.)) (30) ولي اين به معناي دفع كامل فتنه اكراد نبود، چراكه آنان تا سالهاي پاياني جنگ ايران و عراق كه از طرف دولت صدام حمايت ميشدند، بصورت مسلحانه در منطقه غرب آذربايجان حاضر بودند و در اين مدت علاوه بر راهزني و غارت روستاها و به اسارت گرفتن مردم عادي، ترور افسران و حتي سربازان ژاندارمري و سپاهي با شدت فراواني در جريان بود كه شايد فاجعه قتل عام تمامي سربازان ژاندارمري و سپاهيان مستقر در سه راهي دُرُ له"(دارلك) و مثله نمودن ايشان در تاريخ 22 ارديبهشت 1360 معروفترين آنها باشد كه سردار رشيد "شهيد اميني" نيز در اين كشتار وحشيانه بهمراه ديگر جوانان غيرتمند آذربايجان بشهادت رسيدند. حال معلوم نبود كه آنان دنبال چه بودند، اگر با حكومت جمهوري اسلامي مشكل داشتند پس چرا مردم ترك غرب آذربايجان را ناجوانمردانه قتل و غارت ميكردند و مشكلات سياسي خود را به اين مردم مظلوم تعميم ميدادند؟ كما اينكه آنان با وحشيگريها و سياستهاي ضد بشري خود علاوه بر ايجاد ناامني شديد در منطقه، فرصتهاي سرمايه گذاري بخش دولتي را در منطقه گرفتند (يا حداقل بهانه دست دولت دادند) و نيز باعث فراري شدن سرمايه داران و كوچ اجباري تعداد كثيري از اهالي غرب آذربايجان گرديدند كه خود بحث درازي دارد.
بهرصورت پس از پايان جنگ تحميلي امنيت نسبي در منطقه برقرار شد و آرامشي تقريبي غرب آذربايجان را فرا گرفت تا اينكه در سال 1991 ميلادي همزمان با قضيه "انفال" در كشور عراق خيل كثيري از آوارگان و پناه جويان كرد عراقي به غرب آذربايجان سرازير شدند و نگرانيهايي را در بين مردم ترك كه خاطره خوبي از آنها به ياد نداشتند، فراهم آوردند. اما اينبار هم مردم بيش از حد مهربان! تورك غرب آذربايجان به اين آوارگان و پناه جويان كرد پناه دادند. در شهرهايي نظير اورميه و نقده كه هميشه از اكراد افراطي لطمات و صدمات زيادي خورده اند، كمتر خانه ايي پيدا ميشد كه اين آوارگان، شريك سفره هاي توركها نباشند، نگارنده اين سطور خود بياد دارد كه در اكثريت قريب به اتفاق منازل سولدوزيها حداقل به يك خانواده كرد پناه داده شده بود. اما نكته ايي كه در اينجا حائز اهميت است اينكه پس از سركوبي حمله "صدام حسين" به "كويت" در سال 1992 ميلادي بوسيله آمريكا، عده ايي از مهاجران كرد به كشور خود بازگشتند اما عده زيادي نيز در منطقه باقي مانده و در شهرهاي غربي آذربايجان (اعم از ترك نشين يا كرد نشين) ساكن شده و حتي عده ايي تبعه ايران شدند و بدين شكل ما در آن برهه زماني خاص شاهد افزايش يكباره جمعيت اكراد در شهرهايي نظير اورميه، نقده، سلماس، خوي، خانا، بوكان، مهاباد و ... هستيم. همچنين ذكر اين نكته ضروريست كه پس از پايان جنگ تحملي شاهد يك سلسله مهاجرتهاي عظيم و سوال برانگيز از سوي اكراد شهرهاي كاملا كردنشين به شهرهاي غربي آذربايجان خصوصا، نقده، اورميه، خوي، سلماس، ماكو، بوكان، شاهين دژ، تكاب، پيرانشهر، اطراف مياندوآب هستيم. بگونه ايي كه اكنون بر خلاف 15 يا 20 سال پيش اكثريت قريب به اتفاق روستاهاي مرزي استان آذربايجانغربي كردنشين شده و ما در تمامي شهرهاي فوق الذكر شاهد يك تغيير بزرگي در تركيب جمعيتي شان مي باشيم و اكنون نيز سير مهاجرت اكراد از مناطق كاملا كردنشين به اين شهرها شديدا ادامه دارد و جمعيت اكراد بطور فزاينده ايي در حال افزايش و رشد ميباشد بگونه ايي كه آذربايجانغربي به يك استان مهاجر پذير تبديل شده است.
در ايران عمده مهاجرتهايي كه صورت ميگيرد با توجه به سياست "سانتراليستي" (تمركزگرايي) حاكم بر كشور، عموما جنبه و هدف اقتصادي دارد ولي آيا مهاجرتهاي اكراد به غرب آذربايجان نيز هدفي اقتصادي دارد؟ جواب سوال بطور قاطع "نه" ميباشد! استان آذربايجانغربي بعنوان استان 27 كشور از نظر توسعه يافتگي كه نشان ميدهد مانند ديگر نقاط آذربايجان مورد عنايت دولتمردان ايراني قرار نگرفته است و اساسا صنايع بسيار كوچك و معدودي را داراست و عمده مردمانش كشاورز و دامدار و بيكارند، چيزي براي عرضه به اكراد از جنبه اقتصادي ندارد و نميتواند توجيه گر مهاجرتهاي عظيم اكراد با هدفي اقتصادي باشد، لذا بنظر ميرسد با توجه به تاريخ منطقه و نيز تحركات مرموز جاري، مهاجرت اكراد به غرب آذربايجان هدفي سياسي دارد. بنظر ميرسد اكراد تلاش ميكنند كه با مهاجرتهاي خود تركيب جمعيتي غرب آذربايجان را به نفع خود تغيير دهند و سپس ادعاهايي را مطرح نمايند كه تقاضاي آنها از "خاتمي" جهت تشكيل "استان مكريان" به مركزيت مهاباد دليلي هرچند كوچك براي اين ادعاست ولي آيا واقعا همه اين كارها براي تشكيل دادن يك استان صورت ميگيرد يا نه، اهداف درازمدت و خطرناكي را دنبال مينمايد؟
اما سير جديدي از ناآراميهاي حاصل از عملكرد اكراد در منطقه به قضيه دستگيري رهبر p.k.k عبد... اوجالان در كنيا مربوط ميشود. پس از دستگيري وي كه تركيه حزب تحت فرماندهي اش را تروريستي قلمداد كرده بود، ((در اوائل اسفند 1377 دو شهر اورميه و سنندج دستخوش آشوبهاي شهري شدند.)) (31) اين آشوبها بخاطر دستگيري اوجالان كه يك كرد استقلال طلب اهل تركيه بود صورت پذيرفت. حال چه ربطي به اكراد ساكن ايران داشت سوالي است شبهه برانگيز. البته در اين آشوبها دستهايي نيز در كار بودند كه مردم را به ادامه آشوبها، كه زندگي مردم را مختل نموده و امنيت منطقه را تهديد ميكرد، تحريك و تقويت مينمودند. از جمله اينها، "بهالدين ادب" نماينده مردم سنندج در مجلس شوراي اسلامي و رئيس "فراكسيون كرد" مجلس ششم بود. "ادب" در سخنراني 2 اسفند 1377 خود در مجلس ((از وزارت امور خارجه خواست تا در تدوين استراتژي سياست خارجي و مبادلات اقتصادي با تركيه تجديد نظر كند. به گزارش خبرنگار امور مجلس "ابرار" ، مهندس بهالدين ادب ديروز در سخنان پيش از دستور همچنين از تمام كردهاي ايراني و اكراد ساير كشورها خواست تا براي رفع خطر از اوجالان اسير، به اعتراض هاي قانوني(؟!)خود ادامه داده و خريد محصولات تركيه را تحريم كنند.)) (32)
اين سخنان و نظرات رئيس فراكسيون كرد مجلس ششم است. فراكسيوني كه نقدهاي زيادي بر عملكرد و ماهيت آن وجود دارد و اورميه، نقده، سلماس، خوي شهرهايي هستند كه بارها شاهد حضور مشكوك برخي از اعضاي اين فراكسيون مخصوصا در مقاطع زماني انتخابات ها، در خود بوده اند. بهالدين ادب بعدها اورميه را يك شهر كردنشين عنوان نمود!! كه متعاقب آن "حجت الاسلام حسني" در نماز جمعه اورميه ضمن انتقاد شديد از صحبتهاي وي افزود كه "اكراد افراطي بدنبال تصاحب اورميه هستند و ميخواهند آنرا پايتخت خود كنند"! براستي فراكسيون كرد در اين شهرها بدنبال چيست؟ اعضاي همين فراكسيون مشابه چنين اعمالي را بعد از سرنگوني صدام حسين كه كردهاي شمال عراق فرصتي را بدست آورده بودند مطرح نمودند كه شرح آنها را جهت پرهيز از اطاله كلام به فرصتي ديگر موكول ميكنيم.

جمع بندي و سخن پاياني:

آنچه كه با بررسي جنبشها و آشوبها و تحركات سياسي كردها كه به بخشي از آنها در فوق اشاره گرديد بدست مي آيد اينست كه جامعه كرد در عرصه تاريخ همواره مطالبات و خواسته هاي خود را با دوري از سياست و با روشي نظامي و جنگي مطرح نموده است. اين رويكرد نه تنها به خود اكراد ضربه زده بلكه موجب آسيب ديدن مناطق غربي آذربايجان و نيز كشتار و قتل عامهاي فجيع در اين منطقه شده است ولي در نهايت هميشه اين كردها بوده اند كه بازنده و يا فراري بازي بوده اند. اكراد كه هميشه چشم طمع به آذربايجان داشته اند و مخصوصا عاشق و شيداي مناطق غربي آن بوده اند با تحريك و حمايت و مساعدتهاي آشكار و يا مخفي دول بزرگي همانند انگليس، روس، امپراتوري عثماني، آمريكا و در يك مقطع حزب بعث عراق همواره يك پاي ثابت منازعات و كشمكشهاي بين قومي خاورميانه و خصوصا مناطق غربي آذربايجان مي باشند. دول بزرگ غربي و شرقي با بهره گيري از اكراد و ابزار دست قرار دادن ايشان و دادن وعده هايي كه هيچگاه محقق نشده اند بدنبال بسط و توسعه قدرت و نفوذ و كسب منافع ملي خود در منطقه خاورميانه بوده اند. ÷س از تشكيل امپراطوري تورك صفويه كه شيعه را مذهب رسمي كشور اعلام كرد، امپراطوري قدرتمند تورك اما سني مذهب عثماني كه مدعي حكومت بر ممالك اسلامي را داشت با بهره گيري از تعصبات مذهبي اكراد سني از كردها جهت بسط قدرت خود در ايران امروزي استفاده مي كرد، انگليسيها كه در برهه هاي مختلف انواع كمكها و تسليحات را در اختيار اكراد قرار ميدادند از آنها بعنوان اهرم فشار و نيز اهرم تعادل در منطقه جهت كسب و حفظ منافع ملي خود استفاده ميكردند. روسها جهت دستيابي به آبهاي گرم جنوب و نيز رقابت با انگليس و عثماني و فشار بر دولت ايران همواره متوجه اكراد بوده اند. حزب بعث نيز در مقطعي بدليل اختلافات مرزي با حكومت پهلوي از اكراد مخالف دولت ايران حمايت ميكرد و اكنون آمريكا با شعار دموكراسي! از اكراد ساكن شمال عراق بعنوان نيروهايي جهت فشار بر كشورهايي نظير ايران، سوريه و تركيه و بدست آوردن امتيازاتي از اين كشورها از اكراد حمايت ميكند اما مساله مهمي كه در اين ميان وجود دارد اينست كه دول بزرگ تمامي اين حمايتها از اكراد در طول تاريخ همواره جهت دفاع از منافع ملي خود انجام داده اند و ((كارت كرد)) همواره داراي تاريخ مصرف بوده است.
بهر صورت اكراد سني از دوره صفويه به بعد كه مذهب شيعه در ايران رسمي شد همواره از جانب دول بزرگ و بيگانه مورد توجه بوده و حمايت شده اند كه البته اين دول هيچگاه به وعده هايي كه به اكراد داده اند عمل ننموده اند و اكراد در واقع آلت دست و آسانسورهاي آنها جهت رسيدن به اهدافشان شده اند ولي البته كه اكراد با پشتگرمي به اين دول بيگانه و بلافاصله در زمانهاي تضعيف قدرت حكومت مركزي، شورش نموده و همواره مسبب جنايات و كشتارهاي فجيعي بر عليه مردمان مظلوم و بيش از حد مهربان! تورك غرب آذربايجان بوده اند كه به بخشي از آنها در فوق اشاره شد.
اما موضوع بسيار مهمي كه در تمامي آشوبهاي اكراد مبرهن و روشن است، ادعاهاي ارضي آنان بر نواحي غربي آذربايجان ميباشد. آنان همواره كوشيده اند اين مناطق را متصرف شده و آرزوي ديرينه خود يعني استقلال كردستان را با جغرافيايي بهتر و قدرتمندتر تشكيل دهند. بدون شك اگر شيخ عبيدالله و سيميتقو بدليل فقر سواد سياسي نمي توانستند از واژه "كردستان بزرگ" استفاده نمايند ولي كشتارها و قتل عامهاي توركهاي غرب آذربايجان بدست ايشان در همين راستا بوده است. قاضي محمد گرچه سياسي ترين شخص كردها بود ولي وي نيز دچار همان اشتباه شيخ و سيميتقو شده و هيچگاه از ادعاهاي خيالي و تخيلي خود دست برنداشته و بدنبال ضميمه نمودن غرب آذربايجان به جغرافياي كردستان بوده است و اوضاع اراضي غربي آذربايجان و مردمان مظلوم تورك آن در بدو و بعد از انقلاب 57 تا كنون مشخص و روشن است. بنظر ميرسد كردها همواره دچار يك"اشتباه شديد استراتژيك" بوده اند، آنان علاوه بر رويكرد نظامي در تمامي قضايا همواره دنبال تصاحب مناطق ترك نشين غرب آذربايجان بوده اند يعني "شرف و ناموس ملي" توركهاي آذربايجان را هدف قرار داده اند. يعني خطرناكترين نوع ادعاها كه بي شك راه حلي جز جنگ و خونريزي و اخراج اجباري و آوارگي براي طرفين در بر نخواهد داشت.
اما تلاشهاي اكراد افراطي در چند ساله اخير نيز در همين راستا بوده است. مهاجرتهاي عظيم و غير قابل توجيه آنها به شهرهاي تورك نشين و دوگانه نشين غرب آذربايجان، تلاشهاي مشكوك نهادهاي غير قانوني و حتي قانوني و مدني آنها در نواحي غربي آذربايجان، مطرح كردن ادعاهايي جهت تجزيه استان آذربايجانغربي و ... همگي مويد ادعاي ماست. بي شك مهاجرت اكراد به اين مناطق براي كسب هويت ملي شان و بنا به گفته نخبگان سياسي كردستان اجراي اصل 15 يا 19 قانون اساسي نيست بلكه تلاش جهت برهم زدن تركيب جمعيتي شهرهاي غربي آذربايجان و سپس مطرح نمودن ادعاهايي كه تماميت ارضي آذربايجان را تهديد ميكند، هدف آنها مي باشد.
بهرصورت اكراد افراطي در "طلايي ترين دوران" خود بسر ميبرند، هم روند و تحولات جهاني و بين المللي و منطقه ايي (قضاياي عراق و امتيازات كسب شده توسط اكراد در آن كشور) و هم سياستهاي داخلي ايران موقعيتي ارزشمند را براي آنها بوجود آورده است كه اگر بصورت منطقي و سياسي و با در نظر گرفتن واقعيات تاريخي و جاري رفتار نمايند مطمئنا موفقيتهاي مهمي را كسب خواهند نمود اما اگر همانند اسلاف خويش خيالبافي نموده و ادعاهاي كذايي خود بر غرب آذربايجان و نواحي ترك نشين را دنبال نمايند بي شك آينده ايي خطرناك و زجرآور در انتظارشان است.
در اين ميان نخبگان و روشنفكران تورك و كرد مي توانند نقش مهمي را در مسائل جاري داشته باشند. اين نخبگان ميتوانند با تاكيد بر واقعيات تاريخي اقدامات خطرناك افراطيون كردي را كه با آرزوهاي تخيلي و دور از واقعيت خود، آينده حركتهاي هويت و عدالت خواهانه ملل ايراني را تهديد ميكنند، خنثي نمايند. در اينجا نقش "شووينيستهاي فارس" و "حاكميت ايران" را نيز بايد مورد توجه قرار داد، بدينگونه كه بيشترين نفع را از بوجود آمدن تنش و جنگ و دشمني بين تورك ها و كردها (دو ملت ستمديده و مورد تبعيض قرار گرفته ايراني) و اصولا تمامي ملل ديگر ايراني تنها شووينيستها و نژادپرستان فارس خواهند برد، پس بجاست كه با درك شرايط جاري اين دو ملت ستمديده كه از بديهي ترين حقوق انساني و خدادادي خود در ايران محرومند حداقل براي مدتي واقع بينانه به مسائل بنگرند و بدانند كه اولين و مهمترين دشمن مشترك ما همانا شووينيسم فارس و نژادپرستان فارس هستند كه عامل تمامي مصائب و عقب ماندگيهاي اين دو ملت به سياستهاي نژادپرستانه آنها برميگردد وتا زمانيكه اين نژادپرستان خلع قدرت نشوند آزادي براي ملل تورك و كرد تنها يك آرزو خواهد بود.
همچنين نخبگان و مردم ترك آذربايجاني نيز با عبرت گرفتن از فاجعه "قاراباغ"در غرب آذربايجان (شمالي) بايد مسئولانه با موضوع برخورد نمايند تا در آينده افسوس امروز را نخورند، پس بايد با چشماني باز و سياستهايي درست حركت كرد.



بؤلوم : سياست لر و حمايت لر نقده جنگينين ساحه سينده




بلاقا گؤره

سلام
من سعيد آسماني سهلان آديندا بير اوغلانام تبريزين سهلان (ساغلان)كندينده دونيايه گوز آچميشام حسابداري ريشته سينده ليسانس آْليپ و ايندي تبريزين شيركتلرينين بيرينده حسابدارام،بو بلاگدا چاليشاجاغام اؤز ديليمده اؤز كلوتوروموزدا و گنيش تاريخيميزده دير لي يازيلار يازام.
یارپاق لار
آختاریش

سایغاج
ایندی بلاق دا :
بوتون گؤروش لر :
بو گونون گؤروشو :
دونه نین گؤروشو :
بو آیین گؤروشو :
باخیش لار :
یازی لار :
یئنیله مه چاغی :